همه چیز برای زندگی، زندگی برای همه
کتاب «همه چیز برای زندگی، زندگی برای همه»، گوشه ای است از زندگی شادروان دکتر سید حمید میرخانی (پزشک نامدار ساوجبلاغی) که در 160 صفحه منتشر شده است. این کتاب بنا دارد آنچه را که دکتر میرخانی داشت و هرگز به زبان نیاورد، در کلام دیگران جستوجو کند.
در بخشی از کتاب آمده است: «حمید انسانی متعادل بود. در تمام این سالها به یاد ندارم خیلی ناراحت و شاکی و یا خوشحال و بی تاب دیده باشمش؛ به جز شبی که روز بعدش میخواست برای گذراندن دوره فوق تخصص به سوئد برود. شب ارتحال امام بود. مردم در مصلی جمع شده بودند. من که روز بعد همراه دوستان به مصلی رفتم، دیدم او از همه ما زودتر به مصلی رفته و تمام شب را تا سپیده دم نشسته و گریه کرده است. چشمهایش سرخ و متورم بود. آن هم شبی که روز بعدش عازم سفری طولانی بود و کارهای زیادی برای انجام دادن داشت. حمید عاشق امام بود و بی تابی اش را برای ایشان پنهان نمی کرد. در سال های ریاستش، چندین مرکز تحقیقاتی تاسیس کرد؛ مرکز تحقیقات قلب و عروق، مرکز تحقیقات سرطان، اعصاب و... فعالیتهایی که در این مراکز انجام می شود یا نتیجه گیریهای علمی حاصل شده از کیفیت بسیار بالایی برخوردارند و شاید در دانشگاههای کل کشور یک مرکز تحقیقاتی شبیه آنها وجود نداشته باشد. و باز افکار بلند و انسان دوستانه اوست که تبدیل می شود به بانک پیوند اعضا، بخش قلب اطفال، بخش های متعدد درمانی و نهایتا" در طول سالها مجتمع به مجموعه ای تبدیل می شود که ابعاد آموزش پزشکی در کشور را تحت تاثیر خودش می گیرد.
او جنگ را دیده بود؛ تجربه ای سنگین، دردناک و پربار. عملیات که می شد همراه تیمش به منطقه می رفتند. عملیات حلبچه بود که شیمیایی زده بودند. اورژانس روی تپهای در یک منطقه کوهستانی قرار داشت. در حالی که همه اتاقهای عمل پر بود و جراحان مشغول کار، اورژانس را بمباران کردند. با اینکه شرایط بحرانی و به هم ریخته بود و ادامه عمل بسیار سخت، کسی کارش را ترک نکرد. دردناک ترین عمل، عمل کودک دوساله ای بود که دست و پایش قطع و سطح پوست بدنش با گازهای شیمیایی به شدت آلوده شده بود و حالا دکتر باید شکمش را جراحی می کرد. و یا مادری که مرده بود و ساعتها از فوتش می گذشت و بحث جنینش مطرح بود. اینها همه سنگین و دردناک بودند که بر ما گذشت و اطمینان دارم یک امتحان بود برای دکتر و همه کسانی که شاهد بودند. در مقطعی از جنگ، بیمارستان با کل ظرفیت و همه امکانات در اختیار مجروحین قرار گرفت و کارهای متداول عادی محدود شد به چند بخش.
در موشک باران تهران دوبار موشک به ضلع شمالی بیمارستان اصابت کرد. روز شنبه بود و بیمارستان شلوغ. روز بسیار سختی بود که مجبور شدیم مجروحانی را به بخش زیرزمینی و پناهگاه بیمارستان منتقل کنیم. در آن زمان در بیمارستان از سوزنهای رادیوم استفاده می شد که در نزدیکی محل نگهداری سوزنها، دو انفجار شدید اتفاق افتاد. از ترس اینکه محتویات سوزنها در اثر انفجارهایی که ممکن بود باز اتفاق بیفتند، در محیط پخش نشود، همراه دکتر اعتماد که متخصص فیزیک بود و مسئولیت سرنگهای رادیوم را بر عهده داشت، تمام آنها را برداشتیم. با وجود اینکه شدیدا" در معرض تشعشعات قرار داشتیم، اینها را بردیم زیر گنبدهای اصلی رادیوگرافی که از خطر مصون بمانند و بعد که اوضاع آرامتر شد، به سازمان انرژی اتمی انتقال دادیم و از خطر بسیار بزرگی جلوگیری شد. دکتر تمام این روزهای سخت و پر فشار را در بیمارستان گذرانده بود.
سال 68 برای دوره فوق تخصصی جراحی قلب و عروق و پیوند قلب به سوئد رفت و تحصیلات تکمیلی فوق را در بیمارستان هرفیلد انگلستان گذراند و به کشور برگشت و سال 72 ریاست مجتمع را به او پیشنهاد کردند و با تمام مشکلاتی که وجود داشت و اطمینان دارم به تمامش واقف بود، قبول کرد. او با این بیمارستان انس داشت. یکی از نیازهای روحی انسان، عبادت است و او انسان با فضیلتی بود که عبادت را در یک عمل خوب، درمان درد یک انسان و به جا گذاردن یک اثر، یک نام نیک، یافته بود و این اوج تکامل است و زیر بنای فکری او در آنچه انجام می داد. ایدئولوژیاش دینی و الهی بود و الا یک بینش مادی نمی تواند باعث این همه تحرک، تلاش و انسان دوستی باشد؛ تا جایی که خودت را فراموش کنی. زمانی برای یک عمل ساده قلب، بیماران به خارج ازکشور اعزام می شدند، اما امروز جراحی قلب در ایران با پیشرفته ترین کشورهای دنیا برابری می کند و در بعضی از حیطه ها جلوتر است. اینها معلول تلاش انسانهای دانشمندی مثل دکتر میرخانی بود که در اتاقهای عمل، شبانه روز وقت گذاشتند و زحمت کشیدند. حق است نام و یادشان فراموش نشود.